سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد عشق

پنج شنبه 85/7/20 ::  ساعت 8:2 عصر


      

                                     بنام خالق عشق                                                        

سلام به همه عزیزانی که وقت گران بها خودشونو گذاشتن و دارن این وبلاگ رو میخونن . بسیار ازتون ممنونم. امیدوارم ارزشش رو داشته باشه تا وقت براش بذارین و در آینده هم باز بخونینش.

اولا خودمو یک کمی معرفی کنم . من عرشیا نشاط هستم  ،  یه پسر با احساس با خصوصیات اخلاقی نسبتا ملایم ، معتقد و مومن که تقریبا آرومم و همه آدمهای روی زمینو خیلی دوستدارم ؛ حتی اگر بعضی از این آدمها منو دوست نداشته باشن و یا دشمنم هم باشند باز نمیتونم دوستشون نداشته باشم البته این هم زیاده روی است و شاید خیلی زیاد تا حالا بخاطر همین خصوصیت مهر و محبت و گذشت ، به مشکلاتی هم برخوردم ولی باز هم نمیتونم مهربان نباشم .حالا ببینین من چطوری عشقم رو دوست دارم دیگه!! .خلاصه کنم : یه عاشق در همین حوالی خودتون . یکی مثل خود شما .

منم یک عاشقم وخیلی عشقم رو دوست دارم . فکر میکنم که عشق من هم منو خیلی دوست داشت ؛ اینو تو تموم گفتار و پندار و کردارش همیشه میدیدم. اونم همینطور اگه انصاف رو رعایت کنه .ازش بپرسین بهتون میگه که منم همیشه دوستش داشته ام .حالا بگم عشم من کیه؟ با اجازه تون از این به بعد با اسم مستعار سارینا(بی) بهش اشاره میکنم . (اگه میخواین بدونین چرا سارینا ، وقتی ادامه مطلب رو بخونین متوجه میشین.که بخاطر عشق پاکی که در شخصی به نام فوق دیده ام تصمیم به این کار گرفتم). اون همدلی بسیار مهربان و خوب و باگذشت و با احساس و مومن و پاک است. البته گاهی موقع ها قات هم میزنه!  بهتره اون موقع سعی کنین جلوی چشمش نباشین.وگرنه خینتون پای خودتون   .البته خودش نیست خداش هست .همه ما کم و زیاد نقاط ضعف و قوت مخصوص خودمون رو داریم . سارینای من روز به روز سعی کرد و بهتر شد . منم بیشتر این وقت ها سعی میکردم آرومش کنم . منم از انصاف نگذریم تا پیش از امسال گاهی اونو بی دلیل میرنجوندم .ولی به شهادت خودش امسال دیگه خیلی بهتر شده بودم .البته تا 9/2/85 . سارینای من چندین بار به من گفت: عرشیا چرا اینقدر مهربونی ؟ ولی حیف دست روزگار نگذاشت تا روز به روز بهتر و بیشتر دوستش داشته باشم .

برای چی این وبلاگ رو مینویسم؟ بذارین از اینجا شروع کنم : چند شب پیش حدود ساعت 2 بامداد داشتم وبلاگ یکی از عزیزان رو مطالعه میکردم ،به یک پیام دهنده برخوردم به نام سارینا نشاط . دوستان اگه میخواهین معنی واقعی عشق رو بدونین . فقط کافیه یه سری به وبلاگ این عزیز بزنین تا بدونین چی میگم . به خدا اونقدر به عشقش به نام آ غبطه خوردم و اون شب تا به سپیده دم برای اون و عشقش با گریه دعا کردم که متوجه شدم کاملا صبح شده و من طبق عادت هر روزه باید برم سر کار! .خلاصه اون روز تا آخر وقت اداری من ثانیه شماری میکردم تا دوباره یک سری به وبلاگش بزنم .آدرس وبلاگشو براتون به همراه یک آدرس دیگه که برای بچه های خوب گروه شب عاشق ها است میگذارم . اگه دوست داشتین یک سری به این دو وبلاگ بزنین :

1- آدرس وبلاگ عشقولانه سارینا :  http://www.jast4u.blogfa.com

2- آدرس بچه های گروه شب عاشقا :  http://www.shabeashegha.blogfa.com/

مطمئن هستم با دیدنش ضرری نمیکنین.

خلاصه اونقدر به عشق سارسنا حسودیم شد چون دلم میخواست سارینای من هم منو اینطوری دوست داشت .تا منم با فدا کردن جونم براش ، بهش ثابت کنم که خیلی میخواهمش.  . دلم میخواست سارینا نشاط همون عشق من سارینا(بی) بود ،اونوقت من با خیال راحت تموم خواسته های به حق اون و حتی خواسته های کمی نا حق اطرافیان رو با دل و جون قبول میکردم . ولی حیف که این سارینا با مال من یکی نیست .البته تا حدود 30درصد شباهت هایی دارن .ولی متاسفانه میدونم که یکی نیستن.خلاصه تصمیم گرفتم منم یه وبلاگ داشته باشم تا حرف هامو براش تو وبلاگم بنویسم .  میخواهم بنویسم که چقدر دوستش دارم بهش بگم دیونه عشقشم حتی دیونه اون اخم هاش . بهش بگم وقتی بودی نفهمیدم کی هستی .وقتی رفتی فهمیدم کی رفته .اصلا قصد ندارم بگم همدل من خیلی دختر خاصی بود . اینو میگم که اون برای من بهترین بود و هست و خواهد بود .حالا چه خوشگل و تحصیل کرده و مهربون و پول دار و یا بر عکس اون . سارینای من شیرین ترین علف دنیا تو دهن بزی خودشه(من).بزی هیچ وقت نمیگذاره چشم هیچ بز دیگه ای به علف اون بیفته (همونطور که مردونه چشم بزی به هیچ علف دیگه ای نمیوفته .چه برسه بخواهد طعم اون علف های هرز رو هم بچشه).

بگذریم دوستان سخن کوتاه میکنم . ازتون التماس میکنم برای من و سارینای من(بی) حتما دعا کنین .        

 

          تا خداوند دلش برای ما دوتا بسوزه و از دریچه رحمت بر ما بنگرد ومشکل ما رو حل کند. آمین یا رب العالمین

ازتون میخواهم نظر تون رو از این به بعد برام بفرستین .شاید شما بتونین برای ما دوتا راه حلی پیدا کنین.

  شما رو به خدای بزرگ میسپارم . و بزودی وبلاگ رو کامل میکنم.

 

شبی هولناک و گردابی چنین هایل ، کجا دانند حال ما سبک بالان ساحل ها

 

 

                                                                                                        عرشیا نشاط غروب پنج شنبه85.7.20

 

 

 

 

 


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


<      1   2      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ