سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد عشق

سه شنبه 85/9/21 ::  ساعت 6:1 صبح


 

 هو العاشق

سلام بر همه دوستان و همراهان خوبم

 

امشب میخواهم همتون رو سورپرایز و خوشحال کنم

 

آخه قراره خبر جدید رو بهتون بدم

 

میدونم همه دوستانم خورسند میشن پس بخونید

و اگه جزء دوستان بنده و عاشقان راستین هستین نظرتون رو از من

دریغ نکنین

 

  سارینای من به خونه اش برگشت 

 

بعد از پیگیری های متعدد و گزراندن زمانی بس طولانی (8ماه) و بسیار ناگوار

بالاخره دعای دوستان و عشق و علاقه مشترکمان باعث این اتفاق فرخنده شد

قضیه از این قرار بود که :

 بعد از حدود یکماه جستجوی ایشون برای صحبت های لازم. بالاخره تلاش من نتیجه داد .

یعنی اینکه حدود یکماه زاغشو چوب زدم تا تونستم ایشونو در ایستگاه مترو زیارت کنم.

باور کنید منو که دید خشکش زد . تا تونستم بهش بقبولونم که من خودمم و اشتباهی ندیده

کلی طول کشید !!  بعدش دوتاییمون از دیدن همدیگه بعد از حدود 3 ماه کلی خوشحال

شدیم    خلاصه کنم . حدود یک هفته ای با همدیگه پنهونی صحبت کردیم و به این نتیجه

رسیدیم که اگه بخواهیم همدیگه رو تنها بذاریم اشتباه بزرگی کردیم . تا حدود یک هفته قبل که

قضیه رو به خانواده ها اطلاع دادیم .

در کل اینو باید اعتراف کنم که ؛ بغیر از برخی موارد جزئی از هیچ کسی مخالفت اساسی ندیدیم.

خدا پدر همشون رو بیامرزه که کمکمون کردن .

 

در اینجا باید از همه شما ها و مخصوصا افرادی که در پایین ازشون یاد میکنم بسیار تشکر و قدردانی

کنم که اگه لطف اینا نبود شاید الان وضعیت ما دو تا جور دیگه ای بود:

 

1- از خود حضرت حق : که هم این عشق رو به ما دو تا عطا فرمود و هم اونو برامون حفظ کرد

2- از تمامی اولیا الهی که تو این مدت بهشون متوسل شدیم

3- از خانواده هامون که تو این مدت به خاطر ما زحمات و رنجهای زیادی رو متحمل شدن

4- از بستگانم بالاخص دایی حسن و خاله فاطیما و آقای صفاری و...

5- از دوستان خوبم که از طریق دنیای مجازی اینترنمت باهاشون آشنا شدم و هر کدوم

بسیار بسیار کمک حال من بودن. منجمله عزیزان زیر:

 

خواهران  خوبم : مریم خانم .که باور بفرمایید ندیده و نشناخته از همون راه دور(رودسر) خواهری رو بر

من تموم کرد . مرسی گیله دختر   و صدف خانوم و سحر خانوم و زینب خانوم و .....

جناب آقایان : اوسعی استاد ارجمندم . جناب آقا رضا _ع (گفتم شاید نخواهند فامیلیشون رو قید کنم) مجید و امیر و حسین و میلاد و فرهاد و سعید و ....

 

خلاصه از همه و همه شماها ممنونم. خیلی گلید .خیلی خیلی  دوستتون دارم

 

حالا اینم بشنوین:

 

 

متوجه شدین که ؟

 

بعله ؛ بنده و سارینام .امروز سه شنبه 85.9.21ساعت 3 بعدالظهر عازم مشهد مقدس

برای پابوسی آقا و مولایمان امام رضا صلوات اله علیه و آلهم اجمعین ؛ و همچنین

 برای تجدید عهد و پیمان مقدسمان در پیشگاه ملکوتی سلطان ایران زمین ؛ می رویم.

  خلاصه هر کسی التماس دعا داره حتما تو نظرات این مطلب بنویسه تا اونجا یادشون بکنیم .

قول میدهم تا قبل از برگشتنم از مشهد(پنج شنبه ساعت 8 شب)یه سری

به وبلاگم بزنم و محتاجان دعا را یاد بکنم. البته بازم اینو باید بگم که : من و سارینامو

هیچ وقت از یادتوننبرید . سرگذشت ما دو تا براتون درس عبرت بشه و پند لازمو ازش بگیرین .

الحمد الله ما دو تا داره همه کارامون ختم به خیر میشه . به امید خدا امیدواریم . و سعی

خودمون را تا پای جان میکنیم که دیگه همدیگه رو تنها نگذاریم و همیشه چون تا بحال با

همدیگر صادق و وفادار بمانیم. از همتون التماس دعا داریم .

ما دو تا جوان رو دعا بفرمایید که با هم و برای هم بمانیم .

 

انشالله آپ بعدی . زمانی که از مشهد برگشتیم . با خود سارینام انجام میشه

 

حق یارتون

 

 

 

 


 نویسنده: بهاره

نظرات دیگران


لیست کل یادداشت های این وبلاگ